یه چیزی تو زندگیم برام همیشه جالب بوده،بزرگترین ترس های زندگیم چیزایی هستن که زمانی بهشون حتا فکر هم نمیکردم و مطمئن بودم اتفاق نمی افتن،اما اتفاق افتادن با شدت تمام و از اون به بعد من شدم یه آدم بی اعتماد و ترسو که به کوچکترین چیزی شک میکنه و همش ترس از بروز اتفاق های بد تو زندگیش داره...خیلی حس بدیه...
سلام خاطرات برام دوباره زنده شد
وبلاگتون به روز شده بود دیدم گفت بیام ببینم چیه
میگم اشناست اینجا ــ اره خودشه ــ همین جا بود
منو نشناختید مزاحم وبلاگی بودم میگفتم اهل کدوم استان
و شهر هستید فکر کنید یادتون میاد کار به جایی رسید نظراتم رو دیگه نشون نمیدادید دیگه ادم شدم خیلی وقته یعنی همون موقع هم بودم
خوشحال شدم جدا میگم
هیچ وقت به ترس فکر نکن
فکر نکن که اگه این اتفاق بیافته چی میشه
همیشه سعی کن در برابر مشکلات بر ترست غلبه کنی و بدنبال راه حل واسه مشکلت بپردازی
سلام سحرجونم خوبی؟ وای چقد یهویی پست گذاشتی و من ندیدم!!
خب تو دیر به دیر میای دختر خوب!