حرفهای من

تو با دلتنگی های من،تو با این جاده همدستی

حرفهای من

تو با دلتنگی های من،تو با این جاده همدستی

شنبه یه امتحانی داشتم!!!هفته ی قبل ی روز صبح رو تخت بودم که دیدم گلوم درد میکنه و همچنین تنم،با خودم  گفتم  خدایا این یه هفته رو بیخیال شو تو رو جان من،بذار واسه بعد امتحان....دقیقن هم همین شد،از شب بعد  امتحان چنان گلو دردی گرفتم که نگو و نپرس،ولی خدایا جدی ممنون  که حرفام رو گوش دادی...

نظرات 1 + ارسال نظر
فلفل جمعه 29 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 17:53

سلام سحرجون،‌ کاش جای این که دعا کنی گلوت بعدا درد بگیره دعا کرده بودی اصن درد نگیره خدا شاید به حرفت گوش می کرد

یه چیزی بگم خیلی بی ربطه ولی یه کوچولو ربط داره پریشبا توی خواب هی دزد می اومد خونمون ولی من هرکاری می کردم صدام درنمیومد که داد بزنم آی دزد! بعد یه بار گفتم بسم الله الرحمن الرحیم بعد داد زدم دزدددد! یهو دیدم شازده داره صدام می زنه پاشو جای دزد گرفتن نمازتو بخون :دی
ولی خیلی جالب بود که بسم الله اینقدر معجزه کرد!!!!

:))))))خیلی باحال بود فلفلی،نه دیگه اگه دعا میکردم مریض نشم اصلآ نمیشد که!!!آدم که نباید هم خر رو بخواد هم خرما رو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد