حرفهای من

تو با دلتنگی های من،تو با این جاده همدستی

حرفهای من

تو با دلتنگی های من،تو با این جاده همدستی

خوب که فکر میکنم میبینم همه اینها رو خودم خواستم و قبلا به اینکه شاید یه روزی اینجوری شه فکر کرده بودم،اما خب همیشه به خودم امید میدادم که نه پیش نمیاد...ذهن من همیشه پر ازتناقضه  ...

نظرات 4 + ارسال نظر
امین یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:55

سلام
سحر زندگی خیلی خیلی سخته
اصلا اونی که فکر می کنی نیس
(خودمو میگم )
بعد از یه مدت سریع همه چی عادی میشه
اون عشق سرکش رام میشه عادی میشه
یادمه روزای اول و ماههای اول که تازه با خانومم آشنا شده بودم صبح که از خونه میومدم سرکار
بعد از یه ساعت سریع بهم ژیام میداد که رسیدم یا نه(محل کارم خارج از شهره)
یا خودم اولاتا ژیامش میرسید سریع جواب میدادم تو هر حالتی که می بودم خواب میدادم
ولی الان نه
عادی شده نه اون سریع جواب میده و نه من
نه اینکه مشکلی باشه ها نه
به این دلیل که عادی میشه

کاش واسه منم این چیزا عادی میشود امین،اما هیچوقت نشد،الانم که باید همه چی رو فراموش کنم،خیلی سخته...خدا خودش بم کمک کنه

علی محجمد محمدی یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:06 http://ermes-3.blogsky.com/

درس بخوان محصل امید رهبر تویی !!

امین یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 22:42

میشه سحر
بشرطی که بخوای
یعنی اینکه نذاری بهش فکرکنی به اینصورت که هروقت یادش افتادی سریع حواس خودتو پرت کنی و غرق در افکارش نشی

فلفل دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 18:45

خب احتمالشم بود که واقعا پیش نیاد. بنابراین این ذهن تو نیست که پر از تناقضاته انگار این دنیاست که پر از تناقضاته!

ولی پیش اومد فلفل،همشون پیش اومد،میبینی،این قانون جذب که میگن واسه من فقط تو فکرای منفی صادقه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد