-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 آبانماه سال 1390 14:07
یه آهنگ رو حدود نیم ساعت گوش میدم،فقط یه آهنگ ها،اما انقدر حواسم پرته که فکر میکنم داره آهنگ عوض میشه و آهنگ های جدیدی رو میخونه....!!!!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 آبانماه سال 1390 13:41
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه انی رایت دهرا من هجرک القیامه دارم من از فراقش در دیده صد علامت لیست دموع عینی هذا لنا العلامه عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید ناخوانده نقش مقصود، از کارگاه هستی
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 آبانماه سال 1390 23:15
برایت آرزو میکنم... آرزوی کسی باشی که آرزویش را داری....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 آبانماه سال 1390 21:30
شبایی که میترسم از فکرهام، همیشه هوا خیس و بارونیه تو این روزهای سیاه و مریض.. فقط یکمی چای واسه من بریز تورو جون هرکی که بهش مومنی فقط امشبو فقط امشبو فقط امشبو حرف رفتن نزن ساعت هارو به عقب برگردون... اگه فرصتی هنوزم مونده بگو تو گذشته چه میبینی که از آینده ترسونده ساعت هارو به عقب برگردون... اون همه خاطره رو پیدا...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 آبانماه سال 1390 01:14
یه بار بهم بگو،من کجای زندگیت بودم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 آبانماه سال 1390 17:52
چرا بهمون یاد ندادن وقتی خوب نیستیم بگیم خوب نیستم،نه اینکه خوبم!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 آبانماه سال 1390 01:34
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 آبانماه سال 1390 01:25
چرا انقد ناراحتم من؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1390 22:23
به احتمال زیاد،چند سال بعد وقتی تو از شهرت بری یه جای دیگه واسه زندگی و کار،من میام اونجا همون نزدیکی دانشگاه تو خونه میگیرم و درس میخونم تا زجر بکشم چرا اون موقع که تو بودی اینجوری نشد!!!!الان و ببین،واسه این میگم،خدایا دعا های من با delay بهت میرسن ؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1390 13:08
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1390 21:07
چقدر خوبه پدربزرگی که فردا چهلم خانومشه،یعنی مادربزرگت،بهت زنگ بزنه و حالت و بپرسه چون دیده تو مریض هستی و نرفتی و اون نگرانت شده،خدایا واسمون حفظش کنم،خیلی دوسش دارم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 19:52
اصلا از تعداد آپ هایی که میکنم معلومه حالم خرابه!نمیخواد به چیز دیگه ای استناد کنین!!!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 19:50
اینایی که میگن زندگی خوبه،قشنگه،نا شکر نباش،حرص نخور به فکر خودت باش!!!دلم میخواد فقط بیان از همین ۱۲ شب دیشب تا الان جای من باشن ببینم بازم همین حرف ها رو میزنن؟؟دقت کردین که حتی ۱ روز کامل هم نشد!!!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 19:46
یعنی این هفته از اون هفته های گندیه که فقط باید دعا کنم زودتر تموم شه ... یعنی پشت سر هم دارم بد میارم و درد های زندگیم میان جلوم!!!خدا جون گفته بودم یکی یکی ها!!!!به خدا سنگ شدم من!!!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 آبانماه سال 1390 12:01
خسته ام،درموندم،خدایا کابوس این روزها و شبهام رو تموم کن....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 آبانماه سال 1390 00:01
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 آبانماه سال 1390 21:50
آدمیم که قابلیت این رو دارم که در عرض یه روز ۲ کیلو کم کنم،قابل توجه اینایی که دنبال رژیم لاغری هستن!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 آبانماه سال 1390 10:56
یه زمانی میگفتم کی این درس خوندن تموم میشه،اما الان درس میخونم که تنها نباشم،که به چیزی فکر نکنم،که از تنهایی در آم...درس خوندن شده تفریحم !
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 آبانماه سال 1390 02:58
خوب که فکر میکنم میبینم همه اینها رو خودم خواستم و قبلا به اینکه شاید یه روزی اینجوری شه فکر کرده بودم،اما خب همیشه به خودم امید میدادم که نه پیش نمیاد...ذهن من همیشه پر ازتناقضه ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 آبانماه سال 1390 02:45
"White Flag" I know you think that I shouldn't still love you, Or tell you that. But if I didn't say it, well I'd still have felt it where's the sense in that? I promise I'm not trying to make your life harder Or return to where we were I will go down with this ship And I won't put my hands up and surrender...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 آبانماه سال 1390 02:39
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 مهرماه سال 1390 23:48
همیشه یه چیزی هست که،حالا نمیگم خوشیت رو اما همون آرامش کاذبی رو که داری رو خراب کنه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 مهرماه سال 1390 20:04
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 مهرماه سال 1390 14:45
با من نبودن تو یعنی وفور گریه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 مهرماه سال 1390 17:41
شنبه یه امتحانی داشتم!!!هفته ی قبل ی روز صبح رو تخت بودم که دیدم گلوم درد میکنه و همچنین تنم،با خودم گفتم خدایا این یه هفته رو بیخیال شو تو رو جان من،بذار واسه بعد امتحان....دقیقن هم همین شد،از شب بعد امتحان چنان گلو دردی گرفتم که نگو و نپرس،ولی خدایا جدی ممنون که حرفام رو گوش دادی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 مهرماه سال 1390 23:29
رفتم دکتر(روانشناس)واسه ی مشکلی که دارم،خوب یه جورایی نا امیدم کرد از اینکه راحت حل شه،یا اصلآ ممکنه حل نشه...خیلی ناراحت بودم،بغض کرده بودم،اما یادم رفت بهش بگم آقای دکتر،من به معجزه اعتقاد دارم،به اینکه اگر خدا بخواد میشه...حتی اگر همه دنیا بهم بخندن،که اگر اینطوری نبودم شاید تا حالا ی دختر افسرده بودم که هیچ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 مهرماه سال 1390 20:04
پارسال این موقع ها بود که نوشتم تمام دلخوشیم این بود که وقتی مهر بیاد یه مدتی اختلاف زمانیمون کم میشه...حالا که نیستی با این دلخوشی چی کار کنم؟..امسال این موقع انقدر غم دارم که متوجه نشدم زیاد ...مادربزرگم فوت کرد،گرچه مریض بود،گرچه همه میدونستیم رفتنیه،اما از دست دادن یک عزیز خیلی سخته...خدا بیامرزتت...خدایا بقیه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 شهریورماه سال 1390 23:28
خداجون وقتی واسه آدم میفرستی،همه رو با هم نفرست،یکی یکی،بخدا ما آدمیم!!!!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1390 23:46
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1390 15:09
این روزا اولین چیزی که میاد سراغم بغض و اشک...