-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 آبانماه سال 1389 23:43
هرگز نخواستم که تو رو با کسی قسمت بکنم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 آبانماه سال 1389 21:17
من از دور و نزدیک بودنت نمیترسم ، من از نبودنت میترسم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 آبانماه سال 1389 16:30
تجربش کردم..دوباره...دیشب...خوشحالم ...فلفل باورت میشه؟گفتم چشم آب نمیخوره؟خودمم باورم نمیشه...خدایا مرسی ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 آبانماه سال 1389 01:18
چقدر دلم میخواد دوباره اون حس های ناب رو تجربه کنم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 آبانماه سال 1389 18:16
میشه نظرتون رو در باره ی این حرف الیکا بهم بگین؟ ببخشید اینو میگم اما اگه دوست داشت هیچ وقت ولت نمیکرد حتی اگه بدترین مشکلات جلو راحتون باشه اینو میگه که خودشو راحت کنه( منظورش گفتن دوست دارمه)
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 آبانماه سال 1389 16:35
من ازش نخواستم که بگه دوستم داره!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 آبانماه سال 1389 12:01
گریه نکن ری را ،دوباره اردیبهشت به دیدنت می ایم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 آبانماه سال 1389 11:54
شعر از سید محمد علی صالحی،صدا از خسرو شکیبایی...بلآخره دانلود کردم،چقد زیبا و با احساس بود،راستی اون شعر هایی که مینوشتی حالا فهمیدم از کجان،من ۴۰ ساله خواهم شد،فردا را به فال نیک میگیرم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 آبانماه سال 1389 01:10
بارون میاد،سیل آسا...شاید حال این روزای منو داره توصیف میکنه از درون...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 آبانماه سال 1389 12:44
خیلی دوستم داری و بابت همه چی ببخشمت...بابت چی؟لااقل خودت بگو!تا من هم مثل همشه مقصرت نکنم... پی نوشت:دیشب بد جوری خاطراتت زنده شدن با خانوادت...خنده داره همه چیزهایی رو برام به عنوان نکات جدید تعریف میکنن که جزئیاتش رو باید بیان از من بپرسن!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 آبانماه سال 1389 01:00
مطمئنا خیلی از لحظه ها بوده که درکت نکردم،حالا یا نخواستم یا نتونستم یا نمیدونم،ولی کاش میفهمیدم درک نکردن تو از چه بابت بود اونم تو زمینه ای که میدونستی،خوبم میدونستی....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 آبانماه سال 1389 17:23
آدمها را تنها نگذارید،آدمها گناه دارند... (بخونید )
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 آبانماه سال 1389 13:04
نگاه نمیکنم،نمیتونم...فرار میکنم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 آبانماه سال 1389 00:21
آرشیو رو نگاه میکنم،۵ ماه،۵ ماه بی تو ، باورم نمیشه ....تو چی؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 آبانماه سال 1389 22:46
عکس اتاقت رو که میبینم حس میکنم چقد دلم میخواست اونجا باشم...
-
برای تو
سهشنبه 4 آبانماه سال 1389 11:03
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 آبانماه سال 1389 22:59
اندوهت را به برگها بسپار،پاییز است،میریزد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آبانماه سال 1389 23:06
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 مهرماه سال 1389 00:25
همه رویاهای ما می توانند محقق شوند. اگر ما شجاعت دنبال کردن آنها را داشته باشیم ..... والت دیسنی
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 مهرماه سال 1389 00:08
هنوز هم از شادیات شاد میشم و از ناراحتیات نارحت،حتا اگه خودم مسببشون نباشم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 مهرماه سال 1389 20:14
میخوام یاد بگیرم نا امید نباشم،از شکست نترسم و اگر به اون چیزی که میخواستم نرسیدم بدونم که اگه تلاش کنم حتما موفق میشم ... پینوشت:ممنونم از حس خوبی که مثل همیشه بهم دادی و باعث شدی از استرسم کم شه،ممنونم بخاطر همه ی مهربونیات که خیلی از وقتا فراموششون میکنم ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 مهرماه سال 1389 23:00
همیشه حساب عشقت از همه دنیا جدا بود فکر فردای من و تو چه قشنگ و بی ریا بود دستم میلرزید موقع شنیدنش ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 مهرماه سال 1389 22:57
دوست داشتن زیاد بعضی وقتا مثل سم ِ واسه یه رابطه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 مهرماه سال 1389 22:32
چند روزی نیستم،نگران نباشید،واسم دعا کنید
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 مهرماه سال 1389 10:56
گذشت...یکسال گذشت از روزی که رفتی..از روزی که تا صبح گوشی به دست بیدار چشام رو هم بود و بیدار بودم منتظر زنگت...چند بار زنگ زدی...وقتی از خانوادت جدا شدی هم زنگ زدی گفتی باز هم اگه بتونم تماس میگیرم...منتظر بودم...اما خبری نبود...گفتم لابد نشد...یهو گوشیم زنگ خورد ساعت ۷ صبح .تو هواپیما نشسته بودی...آخرین کسی که باهاش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 مهرماه سال 1389 20:07
خسته ام از این تکرار وقایع به صورت ناخواسته
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 مهرماه سال 1389 20:08
چقدر دوست دارم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 مهرماه سال 1389 17:57
احساس میکنم قلبم داره از جا کنده میشه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 مهرماه سال 1389 13:51
زیباست ...ب خونید
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 مهرماه سال 1389 01:55
دلتنگتم..............کاش درک میکردی