-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 شهریورماه سال 1389 21:59
بکن حرف مرا باور...نیابی از من عاشق تر...نمیترسم من از اقرار...گذشت آب از سرم دیگر...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 شهریورماه سال 1389 11:35
دلم آتیش گرفت وقتی گفتی باز خوبه تو یکی رو داری که باهاش حرف بزنی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 شهریورماه سال 1389 23:48
غم دارم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 شهریورماه سال 1389 17:58
۱۳ شهریور 86 یادته؟همین روز بود.من هنوز نرسیده بودم خونه.گفتی کی میای؟دلمون واست تنگ شده.نمی دونستم اون شب قراره زندگیم عوض شه.معنای جدیدی بگیره.در عین حال که گیج بودم و می ترسیدم حس خوبی داشتم.دیگه تنها نیستم یه پشتیبان مطمئن دارم و از همه مهمتر عاشقشم.عشقی که گرچه فراز و نشیب های زیادی داشت اما همونها کمک کرد تا روز...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 شهریورماه سال 1389 16:09
سرت شلوغه میدونم!!!تو این دنیا فقط من دیوانه ام که کار و زندگیم رو بخاطر عشق تعطیل میکنم...میدونم دیوانه ای بیش نیستم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 شهریورماه سال 1389 13:43
یعنی امروز باید بدون تو باشه؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 شهریورماه سال 1389 11:12
یکی به این صاحب خونه ی اسبق من بگه که اون موقع که میگفتی اجرت ۱ روز دیر بشه قسط بانک داری و اینا،منم عین بچه های خوب ۲۸ ام هر ماه ۲۳۰ تومان پول به حسابت واریز میکردم،حالا خجالت نمیکشی ۳۰ تومان پول ناچیزو بعد از ۱ ماه و نیم اصلآ به روی خودت نمیاری که باید واریز کنی و میگی جلسه قرآن بودم وقت نکردم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اون...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 شهریورماه سال 1389 21:06
تو با منی حس می کنمت همین جا روبروی خودم صدات و می شنوم همه جا یا شاید من دیوونه شدم اگه تو تو اتاقم نیستی چرا کنار تو می شینم چرا دارم تو رو می بوسم چرا دارم تو رو می بینم اگه تو تو اتاقم نیستی چرا هوای تو تو خونست چرا با تو حرف می زنم نگو تو دلت این دیوونست اگه تو تو اتاقم نیستی.... عزیزم اسم من و صدا کن می بینمت...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 شهریورماه سال 1389 10:31
کاش می فهمیدم چی تو سرت می گذره؟رفتار من با تو مثل رفتار مادری با بچه ی کوچیکشه که دلش نمی اد با هاش بخاطر کارهای بدش بد رفتاری کنه و در نتیجه اون رو لوس تر می کنه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 شهریورماه سال 1389 22:01
داشتم باور میکردم همه چی رو...چرا خرابش کردی؟چرا کاری کردی که دوباره بهم بریزم؟
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 شهریورماه سال 1389 14:07
سلام ؛ حال من خوب است ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند . . . با این همه اگر عمری باقی بود طوری از کنار زندگی می گذرم که نه دل کسی در سینه بلرزد و نه این دل نا ماندگار بی درمانم . . . تا یادم نرفته است بنویسم: دیشب در حوالی خواب هایم ، سال پر بارانی بود . . . خواب باران و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 شهریورماه سال 1389 20:15
خدایا کاری کن که اون چیزی رو که نباید هیچوقت فراموش کن به ذهنم بسپارم....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 شهریورماه سال 1389 00:49
خدایا به همین شب عزیز کاری رو کن که به صلاح هر دومونه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 شهریورماه سال 1389 19:41
عکست رو که میبینم کاری نمیتونم بکنم جز تحسین...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 شهریورماه سال 1389 13:00
یادته میگفتی خودتو انقدر شیرین نکن واسم؟ یادته چقدر شیطونی هام رو دوست داشتی؟ یادته بهم میگفتی اصلا بهت نمیاد عصبانی شی؟میگفتی حتی عصبانیتت هم شیرینه دلم لک زده واسه شنیدن تک تکشون از زبونت...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 شهریورماه سال 1389 22:47
نمیدونم نزدیک منی و دور از من،یا دور از منی و نزدیکم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 شهریورماه سال 1389 14:15
چقد دلم برات تنگ شده،کاش میتونستم بغلت کنم و از دلتنگیم واست بگم...باورم نمیشه ۱ ساله که ندیدمت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 شهریورماه سال 1389 17:54
خدایا زودتر کاری کن و من رو از این برزخ در ار ..
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 شهریورماه سال 1389 17:53
من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که میبینم بد آهنگ است...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 شهریورماه سال 1389 01:17
وقتی از تو کوچه ی باریک کنار خونمون رد میشم،هر بار به اون پنجره ای نگاه میکنم که وقتی میدونستم تو اونجایی یواشکی پشتش قایم میشدم تا تو رو ببینم و چه لذتی داشت،تعجب میکنم از اینکه کسی منو نمیدید..کاش باز هم بشه برم پشت پنجره برای دیدن تو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 مردادماه سال 1389 01:11
دوست دارم...خیلی بیشتر از اونی که بتونی فکرش رو کنی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 مردادماه سال 1389 12:29
گفتی از من نشنیده بگیر...ولی عاشقتم....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 مردادماه سال 1389 20:26
امشب به اندازه ی تمام دنیا غمگینم و به اندازی تمام دنیا بغضی تمام نشدنی دارم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 مردادماه سال 1389 20:02
نمیدونم چه جوری فکر کردی من با کسی ام،وقتی تو همیشه تو فکرمی،وقتی خوابت رو میبینم و تو خواب باهات صحبت میکنم و صدات رو میشنوم،وقتی حرفات،شوخیات خندهات،نگاهت چهره ی زیبات همش جلوی چشمامه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 مردادماه سال 1389 20:30
تو می روی و من فقط نگاهت می کنم، تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم، بی تو یک عمر فرصت برای گریستن دارم اما برای تماشای تو همین یک لحظه باقی است
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 مردادماه سال 1389 12:25
هر روز صبح که بیدار میشم فکر میکنم شب قبل یه رویا بوده...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 مردادماه سال 1389 19:04
انگیزه ام رو از دست دادم انگار،نمیخوام انقدر ناراحت و غمگین باشم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 مردادماه سال 1389 10:40
خب اولین یادگاری رو کنار گذاشتی،ببینم کی بقیه رو جای گزین میکنی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 مردادماه سال 1389 23:42
وقتی باهم بودیم بی هیچ بهانه ای ازت خبر میگرفتم هروقت که دوست داشتم و دلتنگت بودم...اما الان باید بهانه ای داشته باشم و چیزی جز دلتنگی ندارم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 مردادماه سال 1389 19:06
دلتنگیت داره دیوونم میکنه...کجایی؟آروم و قرار ندارم...