-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 تیرماه سال 1389 23:17
وقتی دارم زبان میخونم کتابی رو که تو بهم دادی و میارم و تمرینایی که حل کردم وتعداد جوابای غلط و درستم رو با مال تو مقایسه میکنم،میخوام ببینم من بهترم یا تو...خنده داره نه؟دنبال دست خطت میگردم ،نکاتی که تو کتابت یادداشت کردی تنها نوشته هایی که از تو دارم...دوستت دارم...هنوز دوستت دارم با تمام وجودم عزیزترینم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 تیرماه سال 1389 13:42
این را بخوانید!زیباست....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 تیرماه سال 1389 20:47
هر موقع که فکر میکنم دلم دیگه برات تنگ نمیشه دلتنگ ترینم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 تیرماه سال 1389 12:32
به یادت هستم ، بی هیچ بهانه ای ، شاید دوست داشتن همین باشد ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 تیرماه سال 1389 02:16
عکس های آخرین دیدارمون رو نگاه میکنم...چرا همش دستهای من دورت ان؟انگار که میخواستم نگاهت دارم....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 تیرماه سال 1389 21:26
امشب دلم دست هایت را میخواست برای نوازش کردنم و سر انگشتانت را برای بوسیدنشان...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 تیرماه سال 1389 00:17
حس کردم جوابت به من پر از غرور بود،پر از بی اعتنایی...khahesh .toam moragheb bash .حتا نگفتی مراقب خودت باش!!!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 تیرماه سال 1389 00:59
تقریبا قطع امید کرده بودم که جوابمو بدی،وقتی اسمت رو دیدم دلم هری ریخت پایین،نمیدونم چه احساسی داشتی موقع جواب دادن،ای کاش میدونستم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 تیرماه سال 1389 13:49
چشم می بندم تا دوباره تو باشی ، چشم که می گشایم جز اشک کسی بر آستان نگاهم نیست...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 تیرماه سال 1389 23:50
انگار واقعا باید باور کنم فراموشم کردی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 تیرماه سال 1389 00:25
چقدر از یکشنبه ها بدم می اد،یکشنبه ای که من و تورو از هم جدا کرد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 تیرماه سال 1389 11:08
دیشب خوابت رو دیدم،امده بودی اینجا،اما فقط واسه یه روز اونم خونه ی ما،فقط یه سلام بهم کردیم،موقع بدرقه من از همه جاموندم،چقدر گریه کردم داد میزدم و میومدم دنبالت ....آخرش وقتی بهت رسیدم که رفته بودی...هنوزم یادش میوفتم گریم میگیره...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 تیرماه سال 1389 01:10
خدایا خودت کمکم کن...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 تیرماه سال 1389 23:26
بعضی وقتا واقعن سخته که بتونم جلوی خودم رو بگیرم تا باهات هیچ گونه تماسی نگیرم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 تیرماه سال 1389 22:54
خیلی دلم میخواد بدونم اولین فکری که با دیدن آخرین پستم تو اون بلاگ کردی چی بود؟اینکه عادت کرده یا اینکه فراموشم کرده و همه حرفایی که میزد واسه این بود که منو به خاطر bf اش بودن میخواست(همون چیزی که آخرین بر بهم گفتی...چطور تونستی؟نمیدونم...)
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 تیرماه سال 1389 22:49
دارم فکر میکنم که در چه حد دیوانه ام که هنوزم که هنوزه،وقتی میخوام واسه کار مهمی تو زندگیم برنامه ریزی کنم اول به برنامه های تو فکر میکنم تا ببینم باهم جور در میان یا نه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 تیرماه سال 1389 23:51
بعضی وقتا با تمام وجودم میخوام فریاد بزنم برگرد ....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 تیرماه سال 1389 23:48
هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن میکنم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 تیرماه سال 1389 23:30
اصلآ هنوزم به من فکر میکنی؟اصلآ دلت تنگ میشه؟
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 تیرماه سال 1389 01:14
خدایا چرا هنوز اولین عکس العمل من به یه عکس ازش که ۱۰۰۰۰ بار دیدمش اونم هر روز،قربون صدقه رفتنه؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 تیرماه سال 1389 19:03
فک میکنم همه چی دست به دست هم دادن تا من روزای مزخرفی رو تجربه کنم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 تیرماه سال 1389 21:19
این خونه برام پر از هوای تو ...اینجا بیشتر از هروقت دلتنگتم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 تیرماه سال 1389 21:35
دلم اغوشت رو میخواد با بوسه هایت،دستهای مردونه ات که محکم بغلم کنن و...روزت مبارک مرد من...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 تیرماه سال 1389 02:31
تو مرگ ِ دلم را ببین و برو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 تیرماه سال 1389 00:22
تیمهای محبوب هر دومون حذف شدن،دیگه فینالی نیست که واسه هر دومون جالب باشه و سرش کل کل کنیم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 تیرماه سال 1389 12:59
جالبه از toolbox بالای internet explorer به جای اینکه هوای اینجا رو بخوام واسم دماشو بگه از همون اول شهر تورو گذاشتم،روزی ۱۰۰۰ بار نگاش میکنمو با خودم فک میکنم تو اون موقع تو اون هوا داری چی کار میکنی،چی پوشیدی؟
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 تیرماه سال 1389 01:30
دیووووووووونه باید سرت داد بزنم که دارم از دلتنگیت میمیرم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 تیرماه سال 1389 01:01
آخه چرا باید حتا جام جهانی منو یاد تو بندازه و برام پر از خاطره باشه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 تیرماه سال 1389 00:59
اینجا به جز دوری تو چیزی به من نزدیک نیست...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 تیرماه سال 1389 23:05
چقدر دلم برا صدا کردن اسمت تنگ شده...