حرفهای من

تو با دلتنگی های من،تو با این جاده همدستی

حرفهای من

تو با دلتنگی های من،تو با این جاده همدستی

الان دیگه مامانت باید برسه و میری بغلش میکنی و میبوسی و میدونم بعدش یه دنیا آرامشه...واقعن از ته دلم برات خوشالم...شاد باشی همیشه عزیزترینم...

خداحافظی خیلی مزخرفه،خیلی دردناکه...چرا هنوزم دلم نمیاد گوشی رو قطع  کنم؟چرا هنوز دلم میخواد صداتو بشنوم؟چرا هنوز صحبت امو کش میدم که خدافظی نکنم؟چرا هنوز وقتی شارژم تموم میشه در به در دنبال یه راهیم تا دوباره بهت زنگ بزنم؟

جات خالی بود.بیشتر از همیشه...هر جا رو که نگاه میکردم انگار توام بودی...حواسم نبود و یهو بر میگشتم به ۲ سال پیش درست همچین روزی که هر دو باهم بودیم و نگاه های یواشکی ما دو تا...میبینی بازی روزگار رو؟

همه چی بر عکس..اینبار من هستم تنها،بی این که تو باشی...توام مثل من حسرت میخوری؟

خدایا نمیخوای دعام رو استجابت کنی،نکن،اما دیگه اینجور هم نکن که تشنه تا لب برکه ببری و برگردونی....

دلم تنگ است برایت با تمام وجودم...

یاد تو هر جا که هستم با منه....داره عمر منو آتیش میزنه...