-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 دیماه سال 1392 18:51
http://whatlilireadstoday.persianblog.ir/post/657/
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 آبانماه سال 1392 04:40
روزی که برای اولین بار تو را خواهم بوسید یادت باشد کارِ ناتمامی نداشته باشی یادت باشد حرفهای آخرت را به خودت و همه گفته باشی فکرِ برگشتن به روزهای قبل از بوسیدنم را از سَرَت بیرون کن تو در جاده ای بی بازگشت قدم می گذاری که شباهتی به خیابان های شهر ندارد با تردید بی تردید کم می آوری افشین یداللهی
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 تیرماه سال 1392 16:12
با تو رسیده ام به شبی ابدی آه... تو کوچه کوچه مرا بلدی من بجز آبی نگاهت،آسمانی نمی شناسم تا تو سرگرم روزگاری،از نفس بی تو می هراسم رد شو از قاب لحظه هایم، دیده شو! عاشقانه تنهاست رهسپارم به سویت اما جاده لبریز سوز سرماست مرا باور کنی یا نه، تویی پایان ویرانی چه غمگینانه آزادی از آن عهدی که می دانی با تو رسیده ام به...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 خردادماه سال 1392 01:59
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 خردادماه سال 1392 02:10
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1392 00:18
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 اسفندماه سال 1391 18:27
باران تویی از آسمانم ماتم ببارد هراس بی تو ماندنم ادامه دارد نمی نویسم ترانه بی تو چگونه پر کشد خیال واژه بی تو به لب رسیده جان کجایی کجایی که برده طاقتم جدایی باران تویی به خاک من بزن بازآ ببین که بی مه تو من هوای پر زدن ندارم باران تویی به خاک من بزن باز آ ببین که در ره تو من نفس بریده در گذارم مگر ندانی چو از تو...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 16:54
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 آذرماه سال 1391 02:29
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 آذرماه سال 1391 16:33
حالم از آدمها ی این دور و زمونه بهم میخوره....هر کاری میکنم حالم خوب نمیشه،دلم میخواد یه دل سیر گریه کنم....چرا هر چی ضد ارزشه شده ارزش؟چرا اگه بدی کنی میشی آدم خوب؟چرا اگه چرت و پرت بگی و هرز باشی میشی آدم باحال؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 آبانماه سال 1391 19:44
جالبه امروز یکشنبه هستش و الان من حس دلتنگی غروب جمعه رو دارم.تازه ٢ ٣ روزه که امدم اتاق خودم تا حالا پیش یکی از دوستام بودم.داشتن استقلال حس خوبیه ...روزا میگذرن و خدا روشکر همه چی خوبه،باید کلی درس بخونم ،باید سی کنم از اشتباهات گذشتم درس بگیرم و اونا رو تکرار نکنم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 آبانماه سال 1391 23:09
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 آبانماه سال 1391 14:08
هی میخوام بیام بنویسم بعد نمیدونم چه بگم....من هنوزم باورم نشده اومدم اینجا....روز پروازم وقتی سوار هواپیمای دوم شدم دیگه هیجان داشتم و دوست داشتم زودتر برسم...حس عجیبیه،وقتی از گیت بازرسی اومدم بیرون دوستم پشت شیشه ایستاده بود،خودمم نمیدونم دقیقن چه حسی داشتم،فقط میتونم بگم خوشحال بودم،خیلی....چمدون هم و که گرفتم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 آبانماه سال 1391 22:34
نزدیک ۱ هفته هست که امدم اینجا،خدا رو شکر همه چی خوبه،فعلا در گیر یه سری کارام،میام و مینویسم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 آبانماه سال 1391 19:53
امشب آخرین شبیه که ایرانم...واسم دعا کنین بچه ها ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 مهرماه سال 1391 23:56
خب خدا رو شکر ویزام امد،من انقدری که واسه فوق زحمات کشیدم و حرص خوردم واسه کنکور لیسانسم نبوده!!!،واسه هفته ی بعد بلیت رزرو کردم...این هفته باید برم ونبال ار.ز...خیلی استرس دارم و خیلی گرونه،منم حتما باید یه مقدار مشخصی ببرم،خدا تا حالا که کمکم کرده ایشالا بازم کمکم میکنه...این روزا حسی آمیخته از هیجان،خوشحالی،نگرانی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 مهرماه سال 1391 17:49
بچه ها ویزام اومدددددددددد!!!!!!!!!!!!!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 مهرماه سال 1391 19:50
انــتــظــار ســخــت اســـت ، فــرامــوش کـــردن هـــم ســخــت اســـت امــا ایــنــکــه نــدانـــی بــایــد انــتـظــار بــکــشــی یـــا فـــرامـــوش کـنــی ازهــــــمـه ســخـت تـــر اســــت. ( پـــائولو کوئلیــو )
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 مهرماه سال 1391 01:56
You, do you remember me? Like I remember you? Do you spend your life Going back in your mind to that time? 'cause I, I walk the streets alone I hate being on my own And everyone can see that I really fell And I'm going through hell Thinking about you with somebody else Somebody wants you Somebody needs you Somebody...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 مهرماه سال 1391 23:17
بعضی از حرفا هست که وقتی میشنویشون،هر کاری میکنی نمیتونی بهش فکر نکنی،یه جورایی داغونت میکنه،حتی زمان هم حالش نمیکنه،فراموشش نمیکنی....خیلی بده...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 مهرماه سال 1391 21:33
خیلی بده آدم کلی حرف داشته باشه اما نوشتنش نیاد،خوش به حال اونایی که خوب مینویسن،حد اقل خالی میشن
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 شهریورماه سال 1391 13:19
اعصابم خورده بخدا ،اگه واسه ویزا ی ام.ریکا اقدام کرده بودم انقد طول نمیکشد این ویزا ی من طول کشیده !!!اینم از قیمت ار.ز که روز به روز داره بالا میره و من هیچی نخریدم هنوز،اینم از اینکه هنوز نمیدونم کی میخوام برم و کلی کار نکرده دارم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1391 23:18
زندگیم رو دور تند افتاده،اصلآ نمیفهمم چه جوری روزا میگذاره...میگذره و من هنوز کاری نکردم.... امروز ۶ سال گذشت،۶ سال با تمام خوبی ها و بادی ها و دوریاش،حتی باورش برا خودمم سخته،اما خوشحالم،مثل روز اول نه....خیلی خیلی بیشتر دوستت دارم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 شهریورماه سال 1391 12:20
بچه ها میشه هروقت گذرتون به اینجا افتاد واسه یکی از فامیلامون دعا کنین؟حالش بده و هنوز معلوم نیست چی میشه،دعا کنین خدا به جوونیش رحم کنه....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 شهریورماه سال 1391 14:22
صبح که پاشدم،دیدم برام میل امده که واسه خوابگاه جا نداریم،من آخره می فرم خوابگاه رو پر کرده بودم...نمیدونم باید چی کار کنم،دارم میگردم دنبال خونه و اتاق،خدا کنه یه جای خوب با یه قیمت مناسب گیرم بیاد...این از ویزا اینم از خوابگاه....خدایا نا شکری نمیکنم ،شکرت،اما میشه یه کم کارای من دقیقه ۹۰ نیوفته؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 12:14
از وقتی بینیم رو عمل کردم آرزو به دل یه خواب راحت مونده،از بس که باید صاف بخوابم....هنوز ویزام نیومده،مثلا نباید حرص بخورم اما نمیشه،باید ۱ ماه دیگه برم اما هنوز بلیطمم نگرفتم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 مردادماه سال 1391 23:24
یعنی چشاتو عمل کرده باشی و نتونی خوب ببینی و بیای بشینی پشت لپ تاپ خیلی رو میخواد بخدا....دوشنبه قرار بود برم دکتر بینی تا روز املام رو واسه یکشنبه یعنی فردا عمل کنم،از اونجا که سالهاست عینکیم و میخواستم ۱ ماه بعد از عمل بینی چشم و عمل کنم گفتم همون روز یه دکتر چشم هم برم،رفنن همانا و اینکه دکتر گفت قبل عمل بینی چشت...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 مردادماه سال 1391 17:28
فقط امدم بگم چشم و عمل لازک کردم،اینکه میبینین نیستم نگران نباشین،میام به زودی،
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 مردادماه سال 1391 20:16
راستش وقتی به رفتن فکر میکنم به اینکه چیزی نمونده،یه کم میترسم،نمیتونم حسم رو بگم دقیقا...و.یزام هنوز نیومده،ازم خواستن یه فرم رشته های خاص رو پر کنم...معلوم نیست چی قراره بشه...بچه ها به احتمال زیاد هفته ی بعد بینیم رو عمل میکنم،فکر کنم تو این دغدغه های شما عمل کردن من خنده دار باشه...ولی اگه تونستین یه کوچولو واسم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 تیرماه سال 1391 20:25
این چند روزه که کم پیدام،اومدم پیش خانوادم،خوبه کار خاصی نمیکنم اما خیالم راحته.مامانم من رو به زور برد دندون پزشکی و یه دندون عقلم و کندم که الان جاش بخیه زده شده و یه دندونمم امروز پر کردم که هنوز بی حس و حس میکنم صورتم کجه!خلاصه اینکه هستم فعلا،همه چی آرومه....گوش شیطون کر البته....