حرفهای من

تو با دلتنگی های من،تو با این جاده همدستی

حرفهای من

تو با دلتنگی های من،تو با این جاده همدستی

همیشه یه چیزی هست که،حالا نمیگم خوشیت رو اما همون آرامش کاذبی رو که داری رو خراب کنه...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

با من نبودن تو یعنی وفور گریه...

شنبه یه امتحانی داشتم!!!هفته ی قبل ی روز صبح رو تخت بودم که دیدم گلوم درد میکنه و همچنین تنم،با خودم  گفتم  خدایا این یه هفته رو بیخیال شو تو رو جان من،بذار واسه بعد امتحان....دقیقن هم همین شد،از شب بعد  امتحان چنان گلو دردی گرفتم که نگو و نپرس،ولی خدایا جدی ممنون  که حرفام رو گوش دادی...

رفتم دکتر(روانشناس)واسه ی مشکلی که دارم،خوب یه جورایی نا امیدم کرد از اینکه راحت حل شه،یا اصلآ ممکنه حل نشه...خیلی ناراحت بودم،بغض کرده بودم،اما یادم رفت بهش بگم آقای دکتر،من به معجزه اعتقاد دارم،به اینکه اگر خدا بخواد میشه...حتی اگر همه دنیا بهم بخندن،که اگر اینطوری نبودم شاید تا حالا ی دختر افسرده بودم که هیچ انگیزیی نداشت و  فقط دارو مصرف میکرد...اما من هنوز انگیزه دارم و برای زندگیم برنامه ریزی میکنم و زندگی میکنم و تلاش میکنم و از همه مهمتر عشق میورزم...

پارسال این موقع ها بود که نوشتم تمام دلخوشیم این بود که وقتی مهر بیاد یه مدتی اختلاف زمانیمون کم میشه...حالا که نیستی با این دلخوشی چی کار کنم؟..امسال این موقع انقدر غم دارم که متوجه نشدم زیاد  ...مادربزرگم فوت کرد،گرچه مریض بود،گرچه همه میدونستیم رفتنیه،اما از دست دادن یک عزیز خیلی سخته...خدا بیامرزتت...خدایا بقیه عزیزانم رو حفظ کن ...

پینوشت:ممنون که بازم کنارمی و بهم آرامش میدی ...خیلی دوست دارم بهترینم...