حرفهای من

تو با دلتنگی های من،تو با این جاده همدستی

حرفهای من

تو با دلتنگی های من،تو با این جاده همدستی

خیلی طول کشید تا بفهمم آدما با هم خیلی فرق دارن،که دیدشون با هم متفاوته،مخصوصا اگه از دو جنس مختلف باشن.یاد گرفتم اگه کسی اون عکس العملی که من میخواستم و انجام نداد یا اون کاری رو که من انتظار داشتم،دلیل بر بد بودنش یا خیلی چیزای دیگه نیست،تنها دلیلش  همون   تفاوته . چیزی   حدود   5   سال طول  کشید این ها رو  بفهمم،کم نیست،اما  امیدوارم  1 روزه فراموششون نکنم...

فکر میکنم یه سری از مشکلاتی که داشتم دارن کم کم حل میشن و از بین میرن،خیلی خوشحالم،خدایا شکرت،میدونم هنوز کلی کار دارم و کلی سد جلو راهمه،اما من به خودم قول دادم که دیگه قوی باشم و نترسم و با مشکلاتم رو به رو شم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تو ناراحت نباش،شاد باش،بخند،من طاقت ناراحتی تو رو ندارم...

نمیدونم واسه تو سخت تره که از اینجا دوری و چیزی یا کسی از من پیش تو نیست،یا برای من که اینجا هستم و همه کسانت با چهره هایی شبیه تو و با خصوصیاتی مثل تو در کنارم...

بعضی وقتا فکر میکنم دنیا داره من رو دست میندازه،اون موقع ها که تو اینجا بودی و موقعیتی پیش میومد که من و تو با هم یکجا تو یه مهمونی باشیم،واسم مشکلی پیش میومد و نمیشد،اما الان که نیستی خیلی راحت تر از اون چیزی که فکرش رو کنی واسم موقعیت پیش میاد ...

خدایا یعنی روزی میشه که منم بیام اینجا،با خوشحالی بگم که منم پذیرش  گرفتم،کارام درست شده،اونی که دوستش دارم خوشحاله و میخواد بیاد پیشم؟خیلی نا امیدم ...




پی نوشت:تو رو خدا اینکه میبینی میگم نا امیدم ناراحتت نکنه،مطمئن باش من همه تلاشم رو اینبار  میکنم
پی نوشت:این آهنگ و شعرش رو خیلی دوست دارم


امشب که کیک پختم شام درست کردم،یاد اون شبایی بودم که بعد این کارا منتظر بودم با هیجان تمام واست تعریف کنم و تو با لذت گوش بدی،خیلی حس خوبی بود...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

باید بشینم یه برنامه ریزی درست و حسابی واسه کارام بکنم،نباید بذارم ایندفه همه چیز بیخودی خراب شه،باید نهایت تلاشم رو بکنم،باید دوبار شروع کنم واسه امتحان هام خوندن و حتما باید در کنارش ورزش کنم تا سر حال باشم و زود خسته و مریض نباشم،میخوام شاد باشم

میدونی بیشترین خوشحالیم واسه چیه؟اینکه تو نتیجم رو گرفتی و حتا بیشتر از من خوشحال بودی...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

اینجا تنها جاییه که میتونم راحت بگم خیلی دوست دارم.... 

یعنی مادری دارم که خیلی باحاله،هنوز نتیجه امتحان زبانم نیومده،میگه تو نمیخوای کلاس زبان بری؟همه دارن میرن کلاس اون وقت تو میخوای باز خودت بخونی؟!!!!!!!
کلا خانواده ای دارم که که خیلی بهم روحیه میدن!!!!!بخدا روحیم خوب بوده،اما وقتی اینا رو میگن میگم لابد نتیجم افتضاح میشه...

خوشحالم که یه بارم شده ازم خواستی کاری برات بکنم،بدون اینکه من بگم

۱۳

همه میگن ۱۳ عدد نحسیه،من ۱۳ اسفند امتحان دادم،۱۳ فروردین نتیجش میاد!اما من ۱۳ شهریور با تو دوست شدم،پس امکان نداره ۱۳ نحس باشه...

سحر کرشمه چشمت به خواب می‌دیدم زهی مراتب خوابی که به ز بیداری

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

من ۲ تا امتحان داده بودم که نتیجش واسم خیلی مهمه،اولی رو وقتی امتحان دادم میدونستم بد دادم و به احتمال زیاد باید دوباره امتحان بدم،اما بدیش این بود که تا سال دیگه این امتحان تو ایران برگزار نمیشه و باید برم یه کشور دیگه،امروز نتیجش اومد و همونطور که خودم حدس میزدم خوب نبود،منی که همیشه کلی ناراحت میشدم اینبار فقط لحظه ای که نمرم رو دیدم ناراحت شدم،چون از موقعی که رفتم دانشگاه اونقد سختی و ناراحتی کشیدم که احساس میکنم ضد ضربه شدم و واقعا خوشحالم از این حالتم ،دلم نمیخواد ضعیف باشم اونم واسه نتیجه ی یه امتحان که طبعا قبل جبران،فقط تنها چیزایی که اذیتم میکنه هزینه ای که باید بکنم و اینکه مادر و پدرم از دستم ناراحت نباشن که من زحمت نکشیدم....ای کاش میتونستم خودم هزینه کارام رو بدم...خدا بزرگه...مگه نه؟

دیشب تو ماشین که بودم داشت آهنگ چشمات مهرنوش پخش میشد و من باهاش میخوندم یهو یاد  این افتادم که گفته بودی چشمام تا همیشه مال تو چون میدونم دوستشون داری،حتا بعد جداییمون هم باز این رو گفتی،یهو ساکت شدم،گفتم لابد الان دیگه این نظر رو نداری...