حرفهای من

تو با دلتنگی های من،تو با این جاده همدستی

حرفهای من

تو با دلتنگی های من،تو با این جاده همدستی

چند روز وقتی میخوابم چه عصر باشه چه شب،خوابی میبینم که مربوط به بدترین دوران زندگیمه،خواب میبینم که اون روزا دارن بر میگردن،اونقدر تو خواب گریه میکنم و داد میزنم که وقتی بیدار میشم سرم از شدت دارد در حال منفجر شدنه و خودم هم دلم میخواد گریه کنم....خدایا اگر امتحان بود همون یک بار بس بود،من دیگه طاقت ندارم...دیگه لااقل خوابم رو ازم نگیر...

راستش رو بخوای غم دارم،امروز هرچقد خواستم به روی خودم نیارم که والنتین نشد.از قبل میخواستم بهت تبریک بگم،اما هر چقد فک کردم دیدم اگر من دیگه تو قلبت جایی نداشته باشم این تبریک جز زجر و ناراحتی چیز دیگه ای نداره...شاید امشب رو با کس دیگه ای جشن گرفتی  ،شاید هم تنهایی...نمیدونم...اما به هر حال والنتینت مبارک...

نه شب عاشقانست نه رویا قشنگه،دلم بی تو تنگِ،دلم بی تو خونِ...کجایی؟

دلم میخواد فقط اسمت رو صدا کنم و تو گوش کنی...شاید هم گه گاهی بگویی جانم...

همه نگرانمن جز تو...

واقعن دیگه باور ندارم روزی میرسه که فکرم مشغول نباشه و آزاد باشم و بی استرس و بتونم فقط کارایی رو انجام بدم که دوست دارم 


عامل اصلی سرفه هایی که بیشتر از ۳ ماهه دارن جونم و میگیرن استرسمه...

کاش اینجا بودی جان من،گوهر من....

اینجا هم پر از خاطره توست...

منتظرت بودم،چند ساعت تمام،پشت سر هم...این بار هم نیومدی...شب بخیر ...

سال هاست از کرشمه باران تو میگذرم
بی چتر و بارانی...
در سایه پنهان میشوم
در گریه پیدا
هرچه هستم از تو دورم ، دور
دور... دور... دور...

پارسال این موقعها بود که همه چی خراب شد و دیگه درست نشد...

فردا میرم مسافرت.به احتمال زیاد بیشتر از ۱ ماه می مونم.اینترنت دارم اما زیاد استفاده نمیکنم،واسه همین نمیدونم آپ میکنم یا نه،اما حتما بلاگ میخونم.اگه دیدین نیستم نگرانم نشین،فقط اگه میشه واسم دعا کنین،ممنون

برای تو:نمیدونم چرا حس میکنم وقتی برام ازت دور میشم...دلم گرفته،مراقب خودت باش عزیزترینم...

هنوزم چشمای تو مثل شبای پر ستارست
هنوزم دیدن تو برام مثل عمر دوبارست
هنوزم وقتی میخندی دلم از شادی میلرزه
هنوزم با تو نشستن به همه دنیا می ارزه
.
.
.
دوریه بین من و تو دوریه ماهی و دریاست
دوریه بین من و تو دوریه ماه و تماشاست...

ماها نیازی به کتاب‌های «تعبیر خواب» نداریم
یا ترس‌های‌مان را خواب می‌بینیم
یا نداشته‌های‌مان را

یه حسی هست به اسم بی خیالی،خدایا یه کم از اونو به من بده،ممنونم!

آدمایی که عاشق میشین،به شدت از حس مالکیت پرهیز کنید که به راحتی میتونه رابطتون رو از بین ببره
رونوشت به خودم!

فلفل چرا خبری ازت نیست؟

نمیدونم به خاطر چی بود؟از ترس بود از اضطراب بود از مریضی بود از درد بود ،بعد از اینکه آخرین امتحان رو دادم وقتی رسیدم خونه فقط گریه کردم دست خودم نبود شده بودم یه بچه کوچولو،انگار تمام فشار هایی که این چند وقته روم بوده یهو ریخت بیرون...