حرفهای من

تو با دلتنگی های من،تو با این جاده همدستی

حرفهای من

تو با دلتنگی های من،تو با این جاده همدستی

حال من این روز ها....
جای خالی رو پر کنید....

فردا شب یلداست و من دارم به تقدیرم فکر میکنم...

چرا هر چی  وبلاگ که نویسندش خانمه رو باز میکنم،همه یا طلاق گرفتن،یا در حال طلاقن  ،یا بهشون خیانت شده،یا خیانت کردن،یا با خانواده ی شوهرشون مشکل دارن....معلومه داریم به کجا میریم؟بخدا میترسم از این چیزایی که میبینم،یعنی سرنوشت من چی قراره بشه؟

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

برین ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

این امریکا یی ها چی فکر کردن با این سیستم آنلاینشون آخه؟؟؟؟واقعا فکر کردن استاد من حاضر میشه بهشون میل بزنه و من رو توصیه کنه؟؟؟؟؟؟اعصاب ندارم!!!!!!

یه وقتایی هست که حتی نوشتن هم دردی رو ازت درمون نمیکنه،الان از اون وقتاست....

این روزا آماده ام واسه گریه کردن..با دلیل و بی دلیل...بغض میکنم و گریه میکنم..تو اوج خنده و شادی...با شادترین آهنگ ها...

یادتون باشه
ســیلی واقعیت رو درســت وقتی می خوری که ؛ وســط زیباترین رویا هســتی ... !

آقا نمیشه من اپلای نکنم؟وقتی میخوام معدلم رو وارد کنم حس مرگ بهم دست میده،آخه اینا واسه چی باید بهم پذیرش بدن؟:(((((((((((((((((((((

یه قرص خوردم،اون موقع که باید اثر میکرد نکرد،الان در عوض گیج گیجم،تو زندگی از قرص هم شانس نیاوردیم!

کاش تنها دغدغه ی زندگیم درس خوندن بود،کاش هنوز ۱۸ ساله بودم و تنها فکرم دانشگاه بود...چرا وقتی بزرگ میشیم این همه مشکلات و دغدغه ی ذهنی از مسائل خانوادگی و عشقی و کار و مالی و درسی برات پیش میاد و آینده ای که برات نامعلومه؟
بعضی وقتا به شدت کم میارم تو زندگیم...

چرا وقتی دلت گرفته،حتی یه نفر نیست که بتونی باهاش صحبت کنی؟

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

شام مهتاب

تو اون شام مهتاب کنارم نشستی
عجب شاخه گل وار به پایم شکستی

قلم زد نگاهت به نقش آفرینی
که صورتگری را نبود این چنینی

پریزاد عشقو مه آسا کشیدی
خدا را به شور تماشا کشیدی

تو دونسته بودی، چه خوش باورم من
شکفتی و گفتی، از عشق پرپرم من

تا گفتم کی هستی، تو گفتی یه بی تاب
تا گفتم دلت کو، تو گفتی که دریاب

قسم خوردی بر ماه ، که عاشقترینی
تو یک جمع عاشق ، تو صادقترینی

همون لحظه ابری رخ ماهو آشفت
به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت

گذشت روزگاری از اون لحظه ناب
که معراج دل بود به درگاه مهتاب

در اون درگه عشق چه محتاج نشستم
تو هر شام مهتاب به یادت شکستم

تو از این شکستن خبرداری یا نه
هنوز شور عشقو به سر داری یا نه

تو دونسته بودی، چه خوش باورم من
شکفتی و گفتی، از عشق پرپرم من

تا گفتم کی هستی، تو گفتی یه بی تاب
تا گفتم دلت کو، تو گفتی که دریاب

قسم خوردی بر ماه ، که عاشقترینی
تو یک جمع عاشق ، تو صادقترینی

همون لحظه ابری رخ ماهو آشفت
به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت

هنوزم تو شبهات اگه ماهو داری
من اون ماهو دادم به تو یادگاری

هنوزم تو شبهات اگه ماهو داری
من اون ماهو دادم به تو یادگاری


این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

یه sms ای بود میگفت:ما هر دو جهنمی هستیم،تو به جرم دزدیدن دل من،من به جرم پرستیدن تو به جای خدا....خواستم بگم یادش بخیر...

من چی کار کنم که دستم درد میکنه و نباید با کامپیوتر کار کنم و تایپ کنم و صد البته که باید باند ببندم،اما هیچ کدوم از این کارا رو نمیکنم،اگه با کامپیوتر هم کار نکنم که دق میکنم ...حالا شاید امروز باند رو خریدم!!!!

نامجو و سیاوش قمیشی،از هر کدوم فقط یک آهنگ...چند ساعته دارم گوش میدم؟چند بار؟

متنفرم از اینکه اتفاقی پیش بیاد و من باید هی فکر کنم چی شد؟چرا؟چی کار کردم؟خسته ام از  متهم کردن خودم ...