حرفهای من

تو با دلتنگی های من،تو با این جاده همدستی

حرفهای من

تو با دلتنگی های من،تو با این جاده همدستی

اعصابم خورده بخدا  ،اگه واسه ویزا ی ام.ریکا اقدام کرده بودم انقد طول نمیکشد این ویزا ی من طول کشیده !!!اینم از قیمت ار.ز که روز به روز داره بالا میره و من هیچی نخریدم هنوز،اینم از اینکه هنوز نمیدونم کی میخوام برم و کلی کار نکرده دارم 

زندگیم رو دور تند افتاده،اصلآ نمیفهمم چه جوری روزا میگذاره...میگذره و من هنوز کاری نکردم....
امروز ۶ سال گذشت،۶ سال با تمام خوبی ها و بادی ها و دوریاش،حتی باورش برا خودمم سخته،اما خوشحالم،مثل روز اول نه....خیلی خیلی بیشتر دوستت دارم...

بچه ها میشه هروقت گذرتون به اینجا افتاد واسه یکی از فامیلامون دعا کنین؟حالش بده و هنوز معلوم نیست چی میشه،دعا کنین خدا به جوونیش رحم کنه....

صبح که پاشدم،دیدم برام میل امده که واسه خوابگاه جا نداریم،من آخره می فرم خوابگاه رو پر کرده بودم...نمیدونم باید چی کار کنم،دارم میگردم دنبال خونه و اتاق،خدا کنه یه جای خوب با یه قیمت مناسب گیرم بیاد...این از ویزا اینم از خوابگاه....خدایا نا شکری نمیکنم ،شکرت،اما میشه یه کم کارای من دقیقه ۹۰ نیوفته؟