-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 تیرماه سال 1389 23:01
تو اکنون ز عشقم گریزانی،غمم را ز چشمم نمیخوانی،از این غم چه حالم نمیدانی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 تیرماه سال 1389 21:39
در بستن ِ پیمان ِ ما تنها گواه ما شد خدا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 تیرماه سال 1389 01:25
آخرش همون جور باهم رفتار کردی که همیشه ازش میترسیدم و اما ته دلم،با خودم میگفتم نه اون هیچوقت باهم اینجور نمیکنه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 تیرماه سال 1389 23:20
گفتی برو دنبال زندگی خودت...هنوزم باورم نمیشه اون صدای غمگین مال تو بود...شوکه شدم...بغض وحشتناکی تو گلوم بود...رفتم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 تیرماه سال 1389 23:04
خیلی سخته که از جایی که با عشق ساختیش و با عشق ازش رد شدی بیای یه جای دیگه و بنویسی...امیدوارم عادت کنم به اینجا..