حرفهای من

تو با دلتنگی های من،تو با این جاده همدستی

حرفهای من

تو با دلتنگی های من،تو با این جاده همدستی

گذشت...یکسال گذشت از روزی که رفتی..از روزی که تا صبح گوشی به دست بیدار چشام رو هم بود و بیدار بودم منتظر زنگت...چند بار زنگ زدی...وقتی از خانوادت جدا شدی هم زنگ زدی گفتی باز هم اگه بتونم تماس میگیرم...منتظر بودم...اما خبری نبود...گفتم لابد نشد...یهو گوشیم زنگ خورد ساعت ۷ صبح .تو هواپیما نشسته بودی...آخرین کسی که باهاش صحبت کردی من بودم واست آرزوی موفقیت کردم...انگار داری میری یه سفر چند روزه...بعدن بهم گفتی گریه کردی به خاطر رفتن...به خاطر جدا شدن از من...چه روزگار نامردیه که حتا حق نداشتم برای بدرقت بیام..که بیام تا آخرین بار ببینمت ...این حقم نبود...مراقب خودت باش عزیزترین...