حرفهای من

تو با دلتنگی های من،تو با این جاده همدستی

حرفهای من

تو با دلتنگی های من،تو با این جاده همدستی

دلم شب یلدایی رو میخواد که تو رو ببینم،با لذت و تعجب نگاهت کنم،تو سر به سرم بزاری و من غافلگیرت کنم...شب یلدایی که انقدر سرد باشه که من کلاه بذارم و کاپشن بپوشم و تو اون بلوز کلاه دار سفید که من عاشقش بودم و کاپشن مشکیت...الان دیگه نه من از اون لباس ها استفاده میکنم نه تو...دلم فالی رو میخواد که هر دومون به نیت هم گرفته بودیم که مبادا دیگری ازمون خوشش نیومده باشه....خیلی دوست دارم،مرسی که نذاشتی ناراحت باشم...
نظرات 3 + ارسال نظر
فلفل سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 16:22

خیلی قشنگ بود

مرسی عزیزم،یلدات مبارک...امیدوارم شب خوبی داشته باشی عزیزم

فلفل سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 20:47

مرسی سحرجان، مهمونی گرفتیم خونه مون، امیدوارم خوش بگذره!

یلدای تو هم مبارکککککککککک عزیزم، ایشالله به هر ارزویی که می خوای امشب برسی

مرسیییی عزیزم،کلی بهت خوش بگذره خانومی

امین چهارشنبه 1 دی‌ماه سال 1389 ساعت 19:09

یلدای شما مبارک
خیلی با احساس نوشتی و تامل بر انگیز
از اینکه یلدای خوبی داشتی خوشحالم

ممنونم امین،لطف داری بهم
یلدای شما هم مبارک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد