حرفهای من

تو با دلتنگی های من،تو با این جاده همدستی

حرفهای من

تو با دلتنگی های من،تو با این جاده همدستی

چند روز وقتی میخوابم چه عصر باشه چه شب،خوابی میبینم که مربوط به بدترین دوران زندگیمه،خواب میبینم که اون روزا دارن بر میگردن،اونقدر تو خواب گریه میکنم و داد میزنم که وقتی بیدار میشم سرم از شدت دارد در حال منفجر شدنه و خودم هم دلم میخواد گریه کنم....خدایا اگر امتحان بود همون یک بار بس بود،من دیگه طاقت ندارم...دیگه لااقل خوابم رو ازم نگیر...
نظرات 3 + ارسال نظر
امین شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 19:23

امیدوارم که دیگه هیچ وقت خاطره بد نداشته باشی
نگران نباش چون توی ناخودآگاه ذهنت حک شده توی خوابت میاد
سعی در طی روز بهش فکر نکنی

ممنونم امین
یه مدت اتفاقایی افتاد ه دوباره یاد اون خاطرات افتادم.امیدوارم دیگه خواب نبینم

فلفل شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:31

سحر کاش غصه هاتو خاطرات بدو ترس هاتو واسه یه نفر (ما) می گفتی

میدونی فلفل،واقعن وقتی بهش فک میکنم یا با کسی ازش حرف میزنم بیشتر بهم میریزم و باعث میشه همش بهش فک کنم...راستی این خاطره ی بد ربطی به عشقم نداره خدا رو شکر

فلفل دوشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:50

باشه ایشالله که دیگه همیشه خوابای خوب و خوشقل ببینی :)

مرسی فلفل جون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد