حرفهای من

تو با دلتنگی های من،تو با این جاده همدستی

حرفهای من

تو با دلتنگی های من،تو با این جاده همدستی

امشب که کیک پختم شام درست کردم،یاد اون شبایی بودم که بعد این کارا منتظر بودم با هیجان تمام واست تعریف کنم و تو با لذت گوش بدی،خیلی حس خوبی بود...

نظرات 4 + ارسال نظر
فلفل شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 22:41

سلام، یه سوال ازت داشتم، تو چرا فکر می کردی واسه ازدواج زوده؟

راستش رو بخوای فک میکردم هیچ کدومتون اون پختگی که واسه ازدواج لازم هست رو نداشتین و اینکه هیچکدومتون شرایطتون ثابت نبود،یعنی اصلآ معلوم نبود سال آینده کجایید و یا بر نامتون دقیقن چیه

[ بدون نام ] یکشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 03:29

قبول ندارم سحرجان :)
زندگی این سر دنیا همین جوریه، کسایی هم که سالهاست ازدواج کردن هنوز معلوم نیست کجان و چی کاره ان و چندماه دیگه شون چه جوریه... :)

از نظر پختگی، هنوز هیچکدوم کاملا پخته نیستیم، اما نیازی نیست آدمها به پختگی کامل برسن بعد ازدواج کنن

میدونم چی میگی فلفل،خودمم کم ندیدم اینجوری،اما الان انقدر جدایی میبینم و طلاق که باعث میشه در مورد ازدواج بترسم و محتاط تر فکر و عمل کنم

فلفل یکشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:00

یاد اون شب افتادم که واسه شازده کیک و آش پختم! بعد همه آشها وسط خیابون ریخت! یادته؟
اون شب خیلی برام خاطره انگیز بود، اولش عصبانی و ناراحت بودم ولی بعدش عاشق و مست... بارون هم همه چیو قشنگتر کرده بود... دلم برای اون روزا تنگ شد... دلم می خواد شازده بیاد... نمی دونم شاید حالا که همه چی کنسل شد اونم دیگه نیاد :( نمی دونم این همه خستگیو چه جوری در کنم :(

شاید باورت نشه،ولی منم یاد اون شب افتادم و کارایی که کردی،تزیین کیک و حرفایی که به بابات زدی در مورد دوران نامزدی،میدونم چه حسی داری فلفل،و واقعن سخته،امیدوارم شازده بیاد و یه کم از این باری که رو دوشت هست کم بشه

امین یکشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 18:29

نوش جان
نه شما بفرما صرف شده:))
حالا خوشمزه بود؟:))

قابل شما رو نداشت
بله بسیار خوشمزه شده بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد