حرفهای من

تو با دلتنگی های من،تو با این جاده همدستی

حرفهای من

تو با دلتنگی های من،تو با این جاده همدستی

فک کنم دیشب بود ،قبل خواب به خودم گفتم چی میشد صبح پا میشدم میدیدم همه ی اینایی که تا به حال بهم گذشته یه کابوس بوده و حالا همه چی خوبه و تو کنارمی و من رو بیدار میکنی،بعد با خودم گفتم وقتی تا حالا هیچوقت پیشم نبودی پس چه جوری میشه واقعیت داشته باشه؟

نظرات 2 + ارسال نظر
الیکا سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:04 http://www.elika2r.blogfa.com

به حال فکر کن شاید بشه از همین حالا شروع کرد...

راست میگی شاید بشه

sepideh پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 00:38

شاید اگه ادمها خودشون رو خوب بشناسن برای انتخاب عشق تو زندگی وسواس بیشتری به خرج بدن.منم اگه خودمو درست شناخته بودم و میدونستم چقدر ادم حساسی هستم وقتی یکی حالا هرچند هم بیتابانه بهم اظهار عشق میکرد دلم براش نمیسوخت و بعدشم ۴سال خودمو گرفتار عشقش نمیکردم و نهایتا قربانی خیانتش نمیشدم .ولی من اونقدر حساس بودم و هستم که حتی بعد از خیانتش هم بخشیدمش ولی اون بازم بیجهت منو تو سخت ترین شرایط تنها گذاشت ورفت ومن........همچنان دوستش دارم .یکی به من بگه من چطور ادمی هستم چون هنوزم نتونستم خودمو بشناسم؟

خیلی سخته نظر دادن و قضاوت کردن در این مورد....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد