ای که بی تو خودمو تک و تنها میبینم
هر جا که پا میزارم تورو اونجا میبینم
یادمه چشمای تو پر درد و غصه بود
قصهء غربت تو قد صدتا قصه بود
یادتو هرجا که هستم با منه داره عمره منو آتیش میزنه
تو برام خورشید بودی توی این دنیای سرد
گونه های خیسمو دستای تو پاک میکرد
حالا اون دستا کجاس اون دوتا دستای خوب
چرا بیصدا شده لب قصه های خوب
من که باور ندارم اون همه خاطره مرد
عاشق آسمونا پشت یک پنجره مرد
آسمون سنگی شده خدا انگار خوابیده
انگار از اون بالاها گریه هامو ندیده
یادتو هرجا که هستم با منه داره عمره منو آتیش میزنه
پی نوشت:تندیس،وشه،۳ سال پیش ...
سلام
وب خوبی داری دوست من
وب من تازه متولد شده خوشحال میشم بهم سر بزنی
سحر اینو خودت گفتی؟
نه عزیزم،من و چه به این کارا،مال آهنگ داریوش
به داریوش رسیدی؟!!!!!!!!
به داریوش رسیده بودم