حرفهای من

تو با دلتنگی های من،تو با این جاده همدستی

حرفهای من

تو با دلتنگی های من،تو با این جاده همدستی

موضوع انشا:تعطیلات عید خود را چگونه گذراندین؟

به نام خدا:به سختی!

نظرات 2 + ارسال نظر
آلبالو دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 05:04

از اول تا آخرش به استرس اینکه کی میخوام تکالیف عیدم را انجام بدم گذشت.
فکر کن سحر من حتی دلم واسه اینکه عید بشه، کلی کار بریزه سرم، اما با همین استرس همش برم خوش گذرونی تنگیده. یعنی حتی دلم تنگ شده برای اینکه برم خونه عمه هام و از دیدنشون حرص بخورم و همش به بابام بگم منکه سال دیگه عید دیدنی هیچ کدوم از این آدمها نمیام. بعدم همش بشینم فیلم آبکی ببینم و هی حرص بخورم. یعنی کلا دلم واسه حال و هوای عید و اینکه همه قبلش کلی شادن و اینا تنگولیده. ای خدا ما بنده هات همیشه باید یه چیزی را از دست بدیم تا یادمون بیاد که چقدر با ارزش بوده ها.

دقیقن منم واسه همه اینایی که گفتی و خیلی چیزای دیگه حرص خوردم،در کل زیاد خوب نبود،از قبل هم میدونستم،ولی باز خدایا شکرت

فلفل دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 18:58

انشای مختصر و مفید! در دو کلمه حق مطلبو ادا کردی! خب یه خاطره ای، غری، نقی چیزی هم بهش اضافه می کردی

آخه فلفل جان من که همش تو عید یا خواب بودم یا حرص میخوردم،خاطرم کجا بود؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد