حرفهای من

تو با دلتنگی های من،تو با این جاده همدستی

حرفهای من

تو با دلتنگی های من،تو با این جاده همدستی

راستش وقتی به رفتن فکر میکنم به اینکه چیزی نمونده،یه کم میترسم،نمیتونم حسم رو بگم دقیقا...و.یزام هنوز نیومده،ازم خواستن یه فرم رشته های خاص رو پر کنم...معلوم نیست چی قراره بشه...بچه ها به احتمال زیاد هفته ی بعد بینیم رو عمل میکنم،فکر کنم تو این دغدغه های شما عمل کردن من خنده دار باشه...ولی اگه تونستین یه کوچولو واسم دعا کنین،یه کم میترسم....
نظرات 1 + ارسال نظر
آلبالو سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 20:03

ایشاالله که همه چیز به خوبی و خوشی انجام میشه، اومدن اینجا هم یه تجربه است که باید باشه، ولی بعدش دیگه به خود آدم بستگی داره که چه تصمیمی بگیره.
وای قراره بینیت را عمل کنی. ای ول. ایشاالله که یه بینی خوشگل و ناز برات درست بشه. نگران نباش. ولی آخه این شکلی فایده نداره چه شکلی میخوای شیرینی ما را بدی؟

مرسی عزیزم،تو دغا کن ویزام بیاد من برم،بعد تو بیا اونجا پیشم من بهت شیرینی میدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد