-
.از شما میخوام قضاوت کنین
سهشنبه 27 تیرماه سال 1391 01:52
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 تیرماه سال 1391 00:39
درگیر رویای توام . منو دوباره خواب کن دنیا اگه تنهام گذاشت . تو منو انتخاب کن باور نمی کنم ولی . انگار غرور من شکست اگه دلت میخواد بری . اصرار من بی فایدست خواستم بهت چیزی نگم . تا با چشام خواهش کنم بستم به روت درارو . تا احساس آرامش کنم دلت از آرزوی من . انگار که بی خبر نبود حتی تو تصمیمای من . چشمات بی اثر نبود
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 تیرماه سال 1391 01:14
از اینکه با بزرگ شدن بین دوستی ها و رفاقتا فاصله میفته خوشم نمیاد....اما انگار بعضی وقتا چاره ای نیست...بعضی چیزا اجتناب ناپذیرن وقتی زندگیت داره مسیرش رو عوض میکنه...
-
سف.ارت
پنجشنبه 15 تیرماه سال 1391 13:38
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 تیرماه سال 1391 00:59
شروع کردم به بافتن دستبند،خیلی باحاله،باعث میشه دقت و تمرکز آدم بالا بره،از بیکاریم خیلی خیلی بهتره،پیشنهاد میکنم شما هم دست به کار شین http://friendship-bracelets.net
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1391 19:40
فلفل دلم برات خیلی تنگ شده،منتظرم با یه روحیه خوب برگردی عزیزم....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1391 13:49
جالبه،۲۸ ام اون ماه(میلادی)میل پذیرشم امد،و ۲۸ ام این ماه نامه پذیرشم،خدایا شکرت.....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 خردادماه سال 1391 12:42
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 خردادماه سال 1391 21:23
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 خردادماه سال 1391 00:21
قشنگ بود..... http://up.vatandownload.com/images/sqc4g5io2wrnfz3ethi.png
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 خردادماه سال 1391 21:13
والاعرضم به حضور شما دوستان عزیزکه،مدیونید اگر فک کنین من از اون موقع که این میل دانشگاه رو دیدم لحظه ای تونستم تنهایی فک کنم به همه چی،والا راستش رو بگم هنوز باورم نشده،مخصوصا که هنوز نامه به دستم نرسیده،هی میترسم بیان بگن اشتباه شده....تو همه اینا همه چی یه طرف،خوشحالیه اطرافیانم یه طرف...خانوادم و دوستام....مخصوصا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 خردادماه سال 1391 16:25
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 خردادماه سال 1391 23:57
تو که بودی،اون همه مشکل انگار که چیزی نبودن...حالا که نیستی همه مشکلات مثل کوهی روی دوشم سنگینی میکنن.....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 خردادماه سال 1391 21:40
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 خردادماه سال 1391 21:36
یه چند روزی مسافرت بودم،رفته بودم پیش دوستای دوران دانشجویی،خوب بود،اما همه انرژیم تخلیه شده انگار !
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1391 21:19
امروز صب ساعت ۷:۳۰ از خواب پریدم،انگار که یه خواب خیلی بد دیده باشم،یا یه صدای وحشتناک شنیده باشم،خیلی بد بود،تا دو ساعت بدش حالم بد بود و قفسه سینم درد میکرد،این روزا خیلی بد میخوابم،کسی راه حلی سراغ نداره؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1391 15:21
آره باید تموم می شد، ولی دلتنگ دلتنگم دارم با خاطرات تو، با رویای تو می جنگم یه آن چشمام می بندم، تو دستای من دستات نمیدونی چقدر سخته فراموش کردن چشمات می ترسم طاقتم کم شه، نتونم سر کنم بی تو چقدر سخته که دنیا رو باید باور کنم بی تو بازم چشمام می بندم، صدای خنده های تو همه جا غرق آرامش، همه جا رد پای تو دارم وسوسه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1391 00:45
دلم برا کسی تنگ هست که امشب تولدشه،که دوستش دارم....که زندگیمه...تمام آرزوم واست خوشبختی،و اینکه یه بار دیگه ببینمت...تولدت مبارک عزیزترینم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1391 23:50
این روزا خیلی انرژیم کم شده،همش خسته ام،به خاطر کم خونی و کلاساست،هفته ای ۴ تا کلاس ۴ ساعته،که بخاطر هر کدومش باید ۲ ساعت تو راه باشم،تمام انرژیم رو گرفته،اما بازم راضیم....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1391 01:58
بعضی وقتا واسه اینکه یه کاری و انجام بدی یه هول کوچیک کافیه،یه انگیزه کوچیک،اونوقت اون کار و به بهترین نحو انجام میدی،من همیشه همینم بلاخره کلاس آلمانی ثبت نام کردم،اولین جلسه رو رفتم،خوبیش این بود که همه رو بلد بودم،یه حس خوبی بود،گر چه معمولا حس رقابت تو من نیست،اما تو این چیزا باید بهترین باشم،کلاس رفتن رو بیشتر به...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 اردیبهشتماه سال 1391 14:41
سیگار با مشروب با طعم هم آغوشی یعنی فراموشی فراموشی فراموشی بعد از تو الکل خورد من را مست خوابیدم باور بکن از هیچی دیگر نمیترسم پشت سیاهی های دنیامان سیاهی بود معشوقه ام بودی ، هستی ، نخواهی بود بعد از تو الکل خورد من را مست خوابیدم پی نوشت:باور کنین نه مست کردم نه هیچی،فقط یه جورایی حرف دله....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1391 00:52
این روزا زندگیم مثل آدمی شده که از یه ارتفاع زیاد و با یه نخ نازک آویزونه،نمیدونه باید بپره یا نه،اگه بپره میدونه که بد جور زخمی میشه،کسی براش تشکی رو زمین پهن نکرده که بگه بپر نگران نباش،هیچی نمیشه،مطمئن هم نیست که از بالا کسی نگهش میداره و نجاتش میده....دیدین میگن زمان بهترین راه حل مشکلاته؟شاید واسه منم همین...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1391 23:51
باور کن زندگی همین امروزه لحظه ی که تکرار نمی شه ، فرصتی که هیچ وقت نداشتی شاید تنها شانس تو ، همین امروزه ، همین امروزه باور کن زندگی همین امروزه لحظه ی که تکرار نمی شه ، فرصتی که هیچ وقت نداشتی شاید تنها شانس تو ، همین امروزه ، همین امروزه ، همین امروزه
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1391 02:42
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 فروردینماه سال 1391 13:31
بچه ها به نظرتون بین رفتن به کلاس آلمانی و مکالمه انگلیسی کدوم رو انتخاب کنم؟خوب من هر دو تا رو میخوام،اما فک کنم سنگین بشه برنامم،تازه بحث پولشم هست....اه اه،سر کارم نمیرم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 فروردینماه سال 1391 23:21
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 23:24
دیدین میگن یه چیز و به زور از خدا نخواین؟من الان دارم دعا میکنم یه کاری اونجور که من میخوام واسم جور شه،این الان همونه یعنی؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1391 02:02
وقتی دو عاشق از هم جدا میشن دیگه نمیتونن مثل قبل دوست باشن... چون به قلب همدیگه زخم زدن... نمیتونن دشمن همدیگه باشن.. چون زمانی عاشق بودن ... تنها میتونن آشنا ترین غریبه برای همدیگه باشن...!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 فروردینماه سال 1391 01:49
دوست داشتن درست از جایی شروع می شه که ضربان قلبت با دیـــــدنش غیر طبیعی بزنه ....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 فروردینماه سال 1391 00:03
امروز جواب آزمایشم رو گرفتم،کمبود آهن و از این چیزا دارم،نمیدونم چرا خیلی نگران بودم،امیدوارم با دارو حل شه