-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 اسفندماه سال 1390 02:46
ای که بی تو خودمو تک و تنها میبینم هر جا که پا میزارم تورو اونجا میبینم یادمه چشمای تو پر درد و غصه بود قصهء غربت تو قد صدتا قصه بود یادتو هرجا که هستم با منه داره عمره منو آتیش میزنه تو برام خورشید بودی توی این دنیای سرد گونه های خیسمو دستای تو پاک میکرد حالا اون دستا کجاس اون دوتا دستای خوب چرا بیصدا شده لب قصه های...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 اسفندماه سال 1390 20:47
داره عید میاد،ولی اصلآ خوشحال نیستم،کاش میشد دو هفته ی عید رو برم مسافرت بعد هم برگردم همینجا،دیگه خرید هم خوشحالم نمیکنه....کاش امسال تکلیفم مشخص شه،کاش سال خوبی برامون باشه،کاش مشکلامون حل شه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 بهمنماه سال 1390 00:34
واسه اینکه زبانم(انگلیسی) فراموش نشه و دایره لغاتم خوب شه،رفتم کتاب هری پاتر به زبان اصلی رو خریدم،که چون داستانش رو دوست دارم برام جذاب باشه،ولی وقتی خوندم بدیش این بود که من فارسیش رو از حفظ بودم از بس خونده بودم!!!!خوب پس باعث میشد هر جا که یه لغت بلد نبودم ازش بگذرم ....امروز یه کتاب شرلوک هولمز خریدم،خوب زبانش...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1390 00:58
روز ولنتاین روز قشنگیه،بعضی وقتا خوبه که یه بهانه ای وجود داشته باشه تا به کسی که دوسش داری ابراز علاقه کنی و بخوای یه روز خوب رو باهاش بگذرونی..ولنتاین مبارک...و من هنوز عاشقم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 بهمنماه سال 1390 21:04
یعنی الان دلم میخواد دانشگاهای سوئد رو خفه کنم با این جواب دادنشون،تا نمره زبانم نرسید بدو بدو میل زدن که نرسیده و اینا و زود باش و از این چیزا،اما وقتی که رسید هیچی تو پروفایلم ننوشتن،تا اینکه امروز میل زدم زحمت کشیدن گفتن رسیده!باز خدا رو شکر که زود جواب دادن
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1390 01:51
وقتایی که میبینم دمای هوای اونجا چقد پایینه،هی دمای هوای اینجا رو نگاه میکنم،دلم میگیره،دلم میخواد اینجا سرد تر از جایی که تو هستی باشه...دلم نمیخواد سردت باشه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1390 00:20
امروز بعد مدت ها این آهنگ رو گوش کردم،منو برد به سال اول دوستیمون،یادته این و برات خونده بودم؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 بهمنماه سال 1390 19:48
امروز level one درس آلمانی رو تموم کردم،نمره امتحانم ۹۶ شد،خوشحالم!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 بهمنماه سال 1390 19:41
هر وقت میرم خونه ،دلم میخواد اونجا باشی تا من بیام یواشکی از تو کوچه نگاهت کنم،چه روزای خوب و قشنگی بود..دلم برات تنگ شده....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 بهمنماه سال 1390 19:38
این روزا یه کم ناراحتم ،حتی گریه میکنم واسه مشکلاتم،بعد امیدوار میشم،میخندم،ی کم مریض میشم،دوباره خوب میشم،میرم دنبال کارای پذیرشم،آلمانی میخونم،این آخری شده تفریحم،از اینکه یه چیز جدید دارم یاد میگیرم خوشحالم،خلاصه این روزا هستم و نیستم...نگرانم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 01:25
بچه ها کسی نذر خوبی واسه بر آورده شدن حاجت سراغ داره؟خیلی برام مهمه ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 دیماه سال 1390 21:50
چرا وقتی آدم مریضه انقدر هوس غذاهای پر چرب و هر چی که براش بده رو میکنه؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 دیماه سال 1390 00:28
تن ها و روان ها من را نگاه کن در این لحظه برهنه ام رها از بند تن و روان رنج اصلی من از خود است من تن و روان خود را در برابر تو می گشایم هنوز باکره و دست نیافتنی ام
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 دیماه سال 1390 20:36
از مریضی و بی حالی بدم میاد،از اینکه این همه کار دارم بدم میاد،از اینکه این همه پول خرج کردم و باید بازم خرج کنم بدم میاد....ولی از اینکه تصمیم گرفتم چاق شام خوشم میاد!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 دیماه سال 1390 03:02
میدانـی ؟ بعضـی ها را هر چقدر بـخوانی خسته نمی شوی ! بعضـی ها را هر چه قدر گوش دهی عادت نمی شوند ! بعضـی ها هرچه تکرار شوند ، باز بکرند و دست نـخورده ! دیده ای !؟ شنیده ای !؟ بعضـــی ها بی نهایت اند...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 دیماه سال 1390 02:58
دلم تنگ شده واسه روزای عاشقانه نوشتنم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 دیماه سال 1390 02:20
بگو ای مرد من ای از تبار هر چه عاشق بگو ای در تو جاری خون روشن شقایق بگو ای سوخته ای بی رمق ای کوه خسته بگو ای با تو داغ عاشقای دل شکسته بگو با من بگو از در و داغت بذار مرحم بذارم روی زخمات بذار بارون اشک من بشوره غبار غصه ها رو از سراپات بذار سر روی شونم گریه سر کن از اون شب گریه های تلخ هق هق بذار باور کنم یه تکیه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 دیماه سال 1390 01:57
درد داره درد عزیزانت،حتا اگر خودت تو اوج درد باشی،بازم دردشون رو حس میکنی و با تمام وجود دلت میخواد براشون کاری کنی،ولی نمیتونی،نمیتونم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 دیماه سال 1390 23:43
یه پیچک رو دیوار،به هیچی میپیچم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 دیماه سال 1390 03:32
حال ما رو کسی نفهمید....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 دیماه سال 1390 02:56
فک کنم تنها درسی که از زندگیم گرفتم این بوده که اون موقع که فکر میکنی بی نهایت خوشحالی حتمن لحظه ای میاد تو زندگیت که از اون موقع خوشحال تری و دقیقا بر عکس...اگر فکر میکنی بدترین حال رو داری و دیگه نهایتشه،نه...صبر کن،بدتر از اون هم هست...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 دیماه سال 1390 00:54
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 دیماه سال 1390 16:04
فکر میکردم امروز که از راه برسه این وزنه سنگینی که تو دلمه از بین میره،اما نمیدونم چرا داره سنگین تر میشه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 دیماه سال 1390 00:41
هی میخوام فکر نکنم...نمیشه،بخدا نمیشه....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 دیماه سال 1390 22:05
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1390 01:14
حال من این روز ها.... جای خالی رو پر کنید....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 آذرماه سال 1390 22:41
فردا شب یلداست و من دارم به تقدیرم فکر میکنم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 آذرماه سال 1390 18:01
چرا هر چی وبلاگ که نویسندش خانمه رو باز میکنم،همه یا طلاق گرفتن،یا در حال طلاقن ،یا بهشون خیانت شده،یا خیانت کردن،یا با خانواده ی شوهرشون مشکل دارن....معلومه داریم به کجا میریم؟بخدا میترسم از این چیزایی که میبینم،یعنی سرنوشت من چی قراره بشه؟
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 آذرماه سال 1390 01:00
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 آذرماه سال 1390 00:07
برین ادامه مطلب دلم واسه برادرم تنگ شده...الان بیشتر از ۲ ساله که ندیدمش... قرار بود واسه کریسمس بیاد،اما بنا به دلایلی خانوادم بهش گفتن که واسه عید بیاد،و من باید بگم در کمال نامردی،چون فکر میکردم دوستم کریسمس میاد خوشحال شده بودم...امیدوارم هر چه زودتر ببینمش...